معنی نیست و نابود شدن

لغت نامه دهخدا

نیست و نابود

نیست و نابود. [ت ُ] (ترکیب عطفی، ص مرکب) به کلی از میان رفته. (یادداشت مؤلف). معدوم.
- نیست و نابود شدن، به کلی از میان بشدن. (یادداشت مؤلف).
- نیست و نابود کردن، یک باره و به کلی معدوم کردن و از بین بردن.


نابود شدن

نابود شدن. [ش ُ دَ] (مص مرکب) نیست شدن. ناپیدا شدن. (ناظم الاطباء). نابود گردیدن. فنا شدن. معدوم شدن. مضمحل گشتن. هلاک شدن. نیست گردیدن. فانی شدن. از بین رفتن. تفانی. زهوق. انقضاء. منقضی شدن. عدم شدن:
گم شد و نابود شد از فضل حق
بر مهم دشمن شما را شد سبق.
مولوی.

واژه پیشنهادی

نیست و نابود شدن

منسوخ شدن


نیست و نابود

گم و گور


نابود شدن

محوشدن .بطلان.نیستی .نیست شدن.فنا .

انهدام-ازبین رفتن-فناشدن-

زهوق-هلاکت-عدم

زوال-تباهی-مرگ

پوکیدن


کنایه از نیست و نابود شدن

باد سیاه در خرمن افتادن

حل جدول

نیست و نابود شدن

اضمحلال


نابود شدن

انقراض

به باد فنا رفتن

فرهنگ فارسی هوشیار

نیست شدن

(مصدر) معدوم شدن نابود گشتن، ناپدید شدن: ((غذا بغذا کننده بازد و سد و درد بماند و نیست شود. ))، مفقود شدن چیزی بطور ناگهانی، مردن کسی بطور ناگهانی.

فارسی به عربی

معادل ابجد

نیست و نابود شدن

943

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری